جامعه مدنی و رنج پیری
آنکه خوب پیر میشود، از پیر شدن نمیهراسد و رنجهای پیری را با بردباری تاب میآورد، و آنکه بد پیر می شود، از واقعیتی به نام پیری میترسد.
به نظر پاسکال، برای بیماری و درد ناشی از آن استفاده نیکویی وجود دارد. مالبرانش، فیلسوف فرانسوی (۱۷۱۵ - ۱۶۳۸) میگوید: لذت همیشه چیز خوب، و درد چیز بد است. اما همیشه بهره مندی از لذت رجحان ندارد و گاهی بهتر است از درد رنج بکشیم. انسان بیمار، چون درد می کشد و آن را چیز بدی می داند، دچار یأس می گردد و فراموش میکند که موجودی مفید است، در عین حال می پذیرد آسیب پذیر است. از این رو بیماری به ما می فهماند ما نیازمند سایرین (جامعه) هستیم و می توانیم رنج ها و شادی ها را با یکدیگر تقسیم کنیم تا بمانیم. جامعه گرچه ممکن است دردسرساز باشد و رنج آفرین، تحمل درد را نیز آسان تر می کند. جامعه به ما شعوری بالا را می دهد که بتوانیم نهایی ترین سقف رنج را هنگام درد تحمل کنیم؛ مانند آنکه تا بیمار می شویم، گروهی به ملاقاتمان می آیند و ما آرامش مییابیم.
اسکار وایلد گفته است: موضوع غم انگیز این نیست که انسان پیر شود، بلکه غم انگیز آن است که فرد جوان بماند. هر یک از ما کمابیش و در مقاطع مختلف این احساس را کرده ایم که ثبات و ماندن چندان چنگی به دل نمی زند، باید حرکت کرد و باید تغییر یافت. با وجود این، در بسیاری موارد، جامعه نمی تواند این واقعیت را تحمل کند، و جریان حرکت به سمت پیری را تاب نمی آورد، و پیری را صرفا به این دلیل که توانایی ها و استعدادها در آن کاهش می یابد بی اعتبار می داند. و واکنش های روانی منفی را نسبت به سالخوردگی اعمال می کند، به گونه ای که روند پیری را تلخ و دردناک می سازد. مسئله اصلی، نه برداشت جامعه از روشنایی ها و تاریکی های پیری است، بلکه انعطاف پذیری و تحمل شاخص ها و معیارهای آن است.
آنکه خوب پیر میشود، از پیر شدن نمیهراسد و رنجهای پیری را با بردباری تاب میآورد، و آنکه بد پیر می شود، از واقعیتی به نام پیری میترسد. صلابت، ترس از پیری را کاهش می دهد، وقتی به ما بگویند: شصت ساله شدی؛ موهایت سپید شده؛ چروک های صورتت زیاد شده و... بگوییم: بشود. یعنی بپذیریم ما راهی جز گذران عمر نداریم، و در مقام مقایسه با گیاهان، چندان تفاوتی بین ما و گیاه وجود ندارد، خوب پیر می شویم. در پیری، رنج افزایش نمی یابد، بلکه نوع آن تغییر می یابد.
تعامل اجتماعی پدیدآورنده است؛ حیات دهنده و تداوم بخش حیات است؛ آموزنده است؛ آرام بخش و درمانگر است و فرد به تنهایی سیاق زندگی را نمی شناسد. در روابط متقابل اجتماعی، افراد، حداقل، فرهنگ را به یکدیگر سرایت می دهند، و اگر بپذیریم که فرهنگ (فولکلور) چیزی جز سبک و سیاق زندگی نیست، می پذیریم که از طریق تعاملات فرهنگی می توان بهتر و بیشتر زیست. فرهنگ در تعاملات بین فرد و جامعه، برای سائق های زیستی (بلوغ، افزایش غدد مترشحه داخلی، حرکت های فیزیکی و انفعالات روانی) و سائقهای اجتماعی (ازدواج، اشتغال، بازنشستگی، حرکتهای اجتماعی) دستور العمل ها و رسومی دارد، و فرد را موظف به اعمال آنها می کند، تا به تصور خود (فرهنگ) جامعه و فرد را به فضیلت انسانی، پیروزی، سعادت و سلامت هدایت کند.
تجلیات و شعارهای فرهنگ عمدتا با هدف بقای فرد و جامعه است. فرهنگ بیش از هر چیز قدرت باز تولید ارزشی و هنجاری دارد. فرهنگ، قدرتی دارد که می تواند از طریق باز تولید آداب و سنن، معاشرتهای اجتماعی، منشهای پسندیده، بازی های خوراک، پوشاک و مسکن، مانع گسست فرهنگی شود و می تواند ارتباط نسل ها و تجربیات آنها را در جهت سلامت و بقای فردی حفظ کند. تداوم و احیای بازی های محلی، فرهنگ استحمام و مشت مال، ورزشهای پهلوانی، راه پیمایی های خانوادگی، حفظ قداست حرفه کشاورزی، اصالت همت وکار، تداوم بخش حرکت و تلاش هستند و نیز عناصری مثل موسیقی، هنرها، دین، دعا، صله رحم، احترام به بزرگ ترها و پادرمیانی موسفیدان، مقوم روان و آرام بخش روح هستند. یعنی کار اساسی فرهنگ، ارتباط اجتماعی تسهیل یافته برای سلامت و آرامش فرد و جامعه است.
جامعه پذیری صرفا روشی برای آموزش هنجارها و تقدیس ارزشها است، این امر، مقولهای است برای تعامل اجتماعی تا فرد بتواند ارتباط را تحقق بخشد. اما تحقق ارتباط، آنجا که مسئله، زیستن طولانی مدت است فقط مربوط به اجتماعی شدن نیست بلکه اجتماعی شدن متخلقانه و فضیلت مندانه است. اجتماعی شدن، روش زیست اجتماعی است، اما اخلاق، روش بهتر زیستن. در این شیوه جامعه پذیرانه، فرد ارتباط آگاهانه، دگرخواهانه و حسابگرانه برقرار میکند تا بتواند از طریق روابط بیشتر و بهتر (خوش برخوردی ) آگاهیها را بیاموزد و آنها را برای زندگی بهتر به کار بندد.
اخلاق در آموزشگاه، به رغم ارتباط چند سویهای که بین دانش پژوهان و معلمان برقرار میگردد عادتی است که در آن افراد برای سعادت و زندگی بهتر آن را پی میگیرند. مثلهای فولکلوریک، به رغم پیامهای اخلاقیشان همه جهت دهنده روش زندگی بهتر، سلامت و سعادت هستند. اگر در فرهنگ ملل و اقوام، طلاق مذموم است، به خاطر این است که، طلاق دریچههای ارتباط خانوادگی، و به دنبال آن روزنههای هزارتوی آموزش و کنترل اجتماعی را میبندد، و بر اساس تجارب انسانی، این منطق زشت سلامت و بقا را به خطر میاندازد.
منبع: رمز سلامت و طول عمر، حسین حسنی، صص234-229، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}